PDF نسخه کامل رمان پادشاه خون نویسنده لیانا_دیاکو ژانر : عاشقانه_بزرگسال
توضیحات تکمیلی
PDF نسخه کامل رمان پادشاه خون نویسنده لیانا_دیاکو ژانر : عاشقانه_بزرگسال رمان پادشاه خون 🌻 نویسنده : لیانا_دیاکو 🌻 ژانر : #عاشقانه_بزرگسال ✨خلاصه به مچ های سیاه و کبودم نگاه میکنم و باز هم سعی میکنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست میکنم و میخوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و بغلم میکنه، "تولدت مبارک غزل خوشگلم." ازم فاصله میگیره و با یک نگاه به صورتم میفهمه که چه خبره. صورت گرد و بامزه اش میره تو هم و میاد جلو، "نگو که دوباره با اون عوضی دعوا کردی." قسمتی از رمان پادشاه خون : “غزل” هوا کاملا روشنه که بالاخره تصمیم میگیرم از خواب ناآرومی که برای چند ساعت داشتم دست بکشم. نور آفتاب از پنجره های بزرگ به داخل میتابه و فضا رو روشن کرده. تابستون خیلی گرمیه و با اینکه یه تیشرت نخی بیشتر تنم نیست گرما کلافه ام کرده. به طرف کانتر میرم و پنکه کوچکی که اونجاست روشن میکنم. صورتم رو میشورم و داخل همه کابینت ها و یخچال رو با دقت نگاه میکنم. از اونجایی که ویلی بهم اجازه داده بود از آشپزخونه اش استفاده کنم اول یه قهوه درست میکنم و بعد تخم مرغ و سوسیس رو سرخ میکنم و روی میز میذارم. در حال تست کردن نون هستم که سایهی ویلی رو پشت سرم حس میکنم. با اینکه از نظر اندام درشت و چاقه اما اخلاق خوبی داره. صبح بخیرم رو با یک اشارهی سر جواب میده و بدون تعارف برای خودش یه قهوه میریزه و از اونجا دور میشه.