خلاصه کتاب سیذارتا
توضیحات تکمیلی
خلاصه کتاب سیذارتابخشی از کتاب سیذارتا: «سیذارتا، پسر زیبای برهمن، همچون شاهینی جوان در کنار دوستش گوویندا، در سایهسار خانهها، زیر آفتاب کنار رودخانه، و در پناه درختان سال و انجیر رشد کرد. او در حاشیه رود، هنگام انجام آیینهای مقدس شستشو و قربانی، زیر تابش خورشید برنزه میشد. در باغ انبه، سایهها بر چشمان سیاهش میافتاد؛ جایی که کودکیاش را با بازی، آواز مادر، آموزشهای پدر دانشمندش و گفتگوهای خردمندان سپری میکرد. سیذارتا مدتها بود که در مباحثات خردمندان شرکت میجست و همراه با گوویندا، هنر بحث، تفکر و مراقبه را میآموخت. او اکنون میتوانست «اوم»، مقدسترین کلمه را، در سکوت و با تمام وجود زمزمه کند؛ هنگام دم آن را به درون میکشید و با بازدم بیرون میداد، در حالی که پیشانیاش با نور اندیشه روشن احاطه شده بود. سیذارتا آموخته بود چگونه آتمن، روح جاودان و یگانه با هستی را، در ژرفای وجود خویش احساس کند.»