صفحه اصلی

نسخه کامل رمان معانقه از مهری هاشمی در ژانر عاشقانه

📁 ... pdf (رمان،شعر،داستان) ⭐ امتیاز: 4.8 📅 بروزرسانی: جدید
باکس دانلود محصول

جهت دریافت فایل کامل، روی دکمه زیر کلیک کنید

مشاهده و دانلود فایل اصلی
ℹ️ برای مشاهده محصول و توضیحات به ادامه مطلب بروید.

توضیحات تکمیلی

نسخه کامل رمان معانقه از مهری هاشمی در ژانر عاشقانهPDF نسخه کامل رمان معانقه نویسنده مهری هاشمی ژانر رمان: عاشقانه تعداد صفحات: 2118 دانلود آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری خلاصه رمان: شیرین، دختری که برای نجات خود مجبور به انجام کاری غیرقابل تصور می‌شود: نجات یک غریبه خطرناک از پشت میله‌های زندان. این تصمیم، سرنوشت او را برای همیشه به مردی پیوند می‌زند که دنیایش در سایه‌های خیابان‌های پایین شهر شکل گرفته است؛ مردی خشن و غیرتی که با زبان بی‌زبانی از دردها و رازهایش سخن می‌گوید. حالا شیرین مصمم است تا او را به جمع اشرافی که می‌شناسد معرفی کند، غافل از اینکه این کار پرده از اسرار تاریکی برمی‌دارد که نه تنها زندگی آن‌ها، بلکه سرنوشت همه اطرافیانشان را برای همیشه دگرگون خواهد کرد. داستانی پرکشش که با هر صفحه، پرده از حقیقتی تکان دهنده برمی‌دارد … قسمتی از رمان معانقه «نیکسام» گوشی رو با خشم روی زمین پرت کردم و موهام رو تو چنگ گرفتم. احمقانه بود چیزی که قبول کرده بودم بیش از اندازه احمقانه بود. خودم رو درگیر بازی کرده بودم که تهش رو خونده بودم اما چشم‌های مظلومه نورا نذاشته بود، قلب مریض مادرم بهم سقلمه زده بود و تو گوشم فریاد کشیده بود که هیچوقت نمی‌تونی اون بدهی رو بدی و شاید چند ساعت مرخصی واسه خاکسپاریش بهت بدن. این بود که قبول کردم و حالا باید این دختر افاده‌ای که همه چیزش می‌تونست اعصاب خرابم رو متشنج کنه رو تحمل کنم. آدرس خونه رو بهش نداده بودم، حتی به درصد نمی‌خواستم مادرم متوجه بشه که با این بهونه بیرونم و احتمالا قراره به خاطر کلاه برداری باز برم اون تو. مگه می‌شد پدر این دختر نفهمه من کی‌ام و سابقه‌م چیه؟ دختره‌ی احمق زیادی خوش باور بود و منم واسه همین یکی دو هفته بیرون زدن از اون زندان لعنتی دل به دلش داده بودم. ایستادم، سمت کمدم رفتم تا بتونم از لای لباس‌های چند سال پیشم یه چیزی واسه پوشیدن پیدا کنم، به هر حال اون کت و شلوار آریه‌ای واسه کار محسوب می‌شد و دلیلی هم نداشت من جلوی این دختر جایی غیر شرکتش خودم نباشم. شلوار شیش جیب چیریکیم رو با یه تیشرت مشکی بیرون کشیدم، باید واسه رفتن به محل قرار عجله می‌کردم، اون دختر لااقل یه ساعت راه داشت تا برسه ولی باید با علی هماهنگ می‌کردم من خیلی وقت بود که دیگه به پاتوقمون نرفته بودم. لباس رو تن زدم و با برداشتن سوییچ موتورم از اتاقم بیرون زدم. حیاط کوچیکمون رو طی کردم و با یه تقه به در شیشه‌ ای خونه سرم رو داخل بردم.‌ -بانو مامان من میرم تا سر کوچه جلدی میام. سرش رو از تو آشپزخونه بیرون آورد و با اخم گفت: نیومده باز داری میری نیکسام؟ باز شروع شد لرزوندن تن و بدنم؟ لبخند زدم و همراه با چشمک ریزی دستم رو روی پیشونی گذاشتم: ما مخلص شما ایم بانو خانوم دورتم می‌گردم که همیشه نگران منی زود پیشتم، موتور بنزین داره دیگه؟ سرش رو تکون داد. -آره مادر داره آرتین صبح برد کاراشو کرد. می‌دونست بیای قبل همه میری سراغ موتورت. لب تر کردم و خیره به تلوزیون و سریالی که مخاطب نداشت گفتم: خود خرش کجاست؟ چپ نگاهم کرد و حین چشم غره رفتن جواب داد: بچه‌م شب کاره فقط صبح‌ها هست. نفسم رو سخت بیرون دادم، این پسر خاله‌ی عزیز کرده تنها آدمي بود كه به جز مادر و خواهرم و اون نامردي كه خيلي وقت بود ازم خبر نگرفته بود، دلم براش واقعا تنگ شده بود …

فایل 75205
دانلود